FacebookTwitter

مصاحبه افشاگرانه ایمان صدیقی دانشجوی تازه آزاد شده از زندان متی کلای بابل

دانشجو نيوز : ایمان صدیقی در مصاحبه ای با دانشجونیوز از وضعیت اسفبار زندانیان سیاسی در زندان می گوید. وی ضمن بیان برخی واقعیات اسف بار پیرامون نحوه برخورد مسئولین زندان با فعالین سیاسی، تحمیل چنین فشارهایی بر فعالین سیاسی و مدنی از جانب حاکمیت را نابخردانه می داند و معتقد است نتیجه عکس را برای حاکمیت در پی خواهد داشت.

وی در این زمینه می گوید: " به اعتقاد من زندان مكانی برای ایجاد تغییر در زندانیان سیاسی نیست.آنها شاید در ظاهر تغییر كنند اما در باطن زندان باعث ایجاد تنفر بیشتر نسبت به نظام می شود. واقعا زندانی كردن فعالین سیاسی، دانشجویی،زنان و غیره یك اشتباه بزرگ است".

ایمان صدیقی دانشجوی محروم از تحصیل و فعال حقوق بشر دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل است كه چند روز پیش پس از 130 روز از زندان متی كلا در شهرستان بابل آزاد شده است. صدیقی از سال 1386 از اعضای فعال انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل بوده است.وی در دوره های مختلف از اعضای هیئت موسس انجمن اسلامی دانشجویان، دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشجویان و عضو شورای عمومی دفتر تحكیم وحدت بود.او در 18 ماه اخیر 3 بار در كمیته انضباطی دانشگاه و 1 بار در دادگاه انقلاب شهرستان بابل محاكمه شده است كه به صورت متوالی توسط كمیته انضباطی دانشگاه و دادگاه انقلاب از تحصیل در دانشگاه محروم گشته است. او سال گذشته در 28 خرداد ماه توسط اداره اطلاعات شهرستان بابل بازداشت شد و حدود 1 ماه در زندان بود.وی بار دیگر در تاریخ 19 اسفند 1388 به  جرم اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام به زندان متی كلا در شهرستان بابل رفت و در تاریخ 26 تیر ماه سال جاری از زندان آزاد گشت.

مصاحبه سایت دانشجونیوز با ایمان صدیقی را در زیر می آید:

 

آقای صدیقی اولین سوال را با این شروع می كنم آزادی از زندان چه طعمی دارد؟
واقعا شیرین است.البته علی رغم گذشت چند روز من هنوز كاملا باور نكردم كه آزاد شدم اما باید بگویم واقعا حس خوبی دارم از اینكه آزادم.البته برای دوستانم كه هنوز در بندند نگران و ناراحتم.

ایمان جان برگردیم به سال 88 و از بازداشتت شروع كنیم.شرح مختصری از نحوه بازداشتتان بدهید.

من پارسال در تاریخ 28 خرداد در منزلم بازداشت شدم.تركیبی از نیروهای اداره اطلاعات بابل و ناجا من را بازداشت كردند.آنها درب خانه من را شكستند و به روی من اسلحه كشیدند و به شدت من را كتك زدند.سپس تمامی لوازم الكترونیكی من و بسیاری از مدارك و لوازم شخصی من را ضبط كردند و من را به اداره اطلاعات شهرستان بابل بردند و در آنجا حدود 4 ساعت به یك میله بسته شده بودم.بعد از آن به مقر اصلی وزارت اطلاعات در مازندران در شهرستان ساری منتقل شدم و پس از 10 روز و اتمام بازجویی همراه با جنابعالی با هم به زندان متی كلا در شهرستان بابل منتقل شدم و مدت 17 روز دیگر در آنجا بازداشت بودم و بعد از آن با قرار وثیقه آزاد شدم.

آیا بعد از آن به دادگاه رفتید؟

بله در شهریور ماه به دادگاه رفتم كه از نظر من كاملا حالت نمایشی داشت.قاضی كه رییس دادگستری شهرستان بابل بود مدام به صحبت های ما می خندید و مشخص بود كه تصمیمش را از قبل گرفته است و ما در آنجا به 10 ماه زندان و محرومیت از تحصیل محكوم شدیم.

از بار دومی كه به زندان رفتی برای مان صحبت كن؟

من در 19 اسفند به همراه محسن برزگر به زندان متی كلا برگشتم.روز اول اشتباها به سلول انفرادی رفتیم و چند ساعت در آنجا بودیم.

درست متوجه نشدم. چرا اشتباها؟

به خاطر اینكه زندانیان سیاسی كه در دوران بازداشت هستند معمولا در این زندان در سلول انفرادی نگه داری می شوند. ولی ما برای گذراندن دوران محكومیت خود به زندان آمده بودیم اما مسئولین زندان ابتدا تصور كردند ما بازداشت هستیم و پس از چند ساعت متوجه اشتباه خود شدند و ما را به بند قرنطینه منتقل كردند و فردای آن روز نیز به بند 2 عمومی منتقل شدیم.

شما به بند عمومی منتقل شدید؟ چه مجرمانی در بند شما نگهداری می شدند؟

بله. مجرمین خطرناك در این بند نگه داری می شدند.كسانی كه جرم هایی نظیر قتل، آدم ربایی ، تعرض به نوامیس مردم،درگیری ، تخریب و ورود به عنف را داشتند در آنجا زندگی می كردند. این بند 10 اتاق داشت و حدود 150 زندانی در آن وجود داشت. در اتاق ما حدود 15 زندانی دیگر در كنار ما در آن اتاق زندگی می كردند.

جرم هم اتاقی های شما چه بود؟

جرم آنها متفاوت بود.اكثر آنها جرمشان درگیری بود ولی افراد دیگری هم بودند كه جرم آنها آدم ربایی، تخریب یا تعرض به فرزندشان بود.

درست متوجه نشدم یعنی جرم هم اتاقی شما تعرض به فرزندش بود و در كنار شما كه جرمتان تبلیغ علیه نظام بود زندگی می كرد؟

بله متاسفانه آن فرد كه حالت مناسب روانی هم نداشت به پسر 11 ساله خود تعرض كرده بود و به 10 سال زندان محكوم شده بود و با ما در آن اتاق زندگی می كرد.البته كسی حق نداشت جرم ما را بداند و در لیست زندانیان اتاق نیز برای اینكه كسی متوجه جرم ما نشود جرم ما را تخریب عنوان كرده بودند!!

شما با چنین وضعیتی نمی ترسیدید كه به خود شما  و دوستتان نیز تعرض شود؟

واقعیت این بود كه زمانی كه در آن بند بودیم این كابوس همیشگی ما بود.به هر حال لواط و تعرض در زندان اتفاقی طبیعی محسوب می شود.البته مسئولین زندان همیشه با حداكثر توان خودشان در تلاش بودند كه میزان آن را كاهش دهند ولی نمی توان انتظار بیجا از آنان داشت.به هر حال اكثر زندانیان در شرایط فرهنگی و آموزشی نامناسبی رشد كردند و در واقع اگر مثل مردم عادی در شرایط مناسبی زندگی كرده بودند قطعا مرتكب این گونه جرایم خطرناك نمی شدند.من و دوستم همواره سعی می كردیم كه هرجا می رویم با هم برویم و از هم محافظت كنیم اما خطر همیشه وجود داشت. در طول هفته همواره چندین نفر از زندانیانی كه لواط كرده بودند توسط افسرنگهبانان شناسایی می شدند و به سلول انفرادی می رفتند.اما بسیاری از این تعرض ها و لواط ها اصلا شناسایی نمی شد و كسی هم نمی فهمید.برای مثال دو زندانی با هم در بند قرنطینه درگیر شدند و یكی از آنها قسمتی از گوش آن زندانی دیگر را كند و متاسفانه برای اینكه نشان دهد چقدر موجود خطرناكی است آن تكه گوش كنده شده را خورد! چند روز بعد وقتی برای استفاده از تلفن به بند قرنطینه رفتیم متوجه شدیم زندانیانی كه مسئول اداره امور بند قرنطینه بودند ( كه ما در زندان به آنها وكیل بند می گوییم) در وسط حیاط بند پای این زندانی را به پای یك زندانی دیگر زنجیر كردند و او را مجبور كردند كه در وسط حیاط و جلوی سایر زندانیان با آن زندانی اعمال جنسی بسیار زشتی را انجام دهد و در صورتی كه خسته می شد و از آن كار زننده دست می كشید او را به طرز وحشیانه ای با دسته زمین شوی كتك می زدند و او مجبور بود دوباره همان كار را ادامه دهد.

واكنش بقیه زندانیان كه شاهد این صحنه بودند چه بود؟

آنها می خندیدند و تشویقشان می كردند.شما كاملا حس می كردید چیزی به عنوان انسانیت در اینجا اصلا وجود ندارد.واقعا در چنین مواقعی آدم از اینكه انسان است بدش می آمد.البته مسئولین زندان هم با آن زندانی برخورد كرده بودند اما واقعا فكر نمی كنم تاثیری در اصلاح این گونه افراد داشته باشد. این زندانیان اكثرا به خاطر مصرف بیش از حد مواد مخدری مانند شیشه و كراك حالت طبیعی خود را از دست داده اند و باید به تیمارستان بروند نه زندان.

آیا از مسئولین زندان نخواستید كه شما را به بند دیگری و جدا از زندانیان منتقل كنند؟

ما 3 روز بعد از ورودمان به بند عمومی به دیدار رییس زندان رفتیم و از او خواستیم كه ما را به بند اختصاصی منتقل كند اما او قبول نكرد و گفت من به ضد انقلاب بند نمی دهم. در ضمن به ما گفت حق نداریم به كسی بگوییم جرم مان چیست و با كسی درباره جرممان صحبت كنیم و اگر این كار را بكنیم ما را به بازداشتگاه وزارت اطلاعات در شهرستان ساری خواهد فرستاد.

شنیدیم كه محسن برزگر در زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفت.این موضوع صحت دارد؟

متاسفانه بله.این اتفاق در بند 2 افتاد.فكر كنم یك روز  جمعه صبح بود.من خوابیده بودم و محسن به تنهایی به حیاط رفت تا به خانواده اش تلفن بزند.اما ظاهرا یكی از زندانیان از او خواست كه تلفن را قطع كند و به او بدهد كه وی این كار را نكرد و آن زندانی به او حمله كرد و گردن محسن در اثر این دعوا زخمی و خونی شد.بعد از اینكه این موضوع به رسانه ها انتقال پیدا كرد و خبری شد مسئولین زندان بالاخره به خواسته ما احترام گذاشتند و در بهار 89 ما را به بند وی‍ژه منتقل كردند.

بند ویژه چطور بود؟

وقتی به ویژه رفتیم مهمترین مشكل ما كه مسئله امنیت ما بود حل شد.البته مشكلات دیگری به جای آن به وجود آمد.بند ویژه قبل از اینكه ما  به آنجا برویم تبعیدگاه زندانیان بود.بنابراین نه امكاناتی داشت و نه شرایط بهداشتی خوبی.اما بالاخره به صورت تدریجی و در طول چند ماه با كمك مسئولین زندان مشكل كمبود امكانات اولیه را حل كردیم.در مورد بهداشت هم اوایل ورودمان به بند واقعا مشكل داشت.برای مثال تمام زندگی مان پر از سوسك بود.یك بار وقتی ناهار آوردند، سفره را پهن كردیم و غذاها را بر روی آن گذاشتیم و به دستشویی رفتم تا دستم را قبل از غذا بشویم، وقتی برگشتم سه تا سوسك تو ظرف غذا بود.مجبور شدم غذایم را دور بریزم.ما تصمیم گرفتیم به صورت جدی با سوسك ها مبارزه كنیم ولی تعدادشان خیلی زیاد بود.شب ها تخت خوابمان پر از سوسك بود و چندین بار سوسك ها از روی صورتم رد شدند.ما تصمیم گرفتیم به مدت 5 روز تعداد سوسك هایی را كه می كشیم بشماریم.ما در آن 5 روز 182 عدد سوسك را كشتیم.در حالی كه ده ها سوسك دیگر همچنان زنده بودند! پس از نامه نگاری با مسئولین زندان و سمپاشی بند و تعویض تخت های پر از سوسك با تخت های تمیز مشكلمان حل شد.اما باز مشكل دیگری بوجود آمد.چند شب به علت خارش بیش از حد نتوانستم بخوابم.ناگهان متوجه شدیم پتوهای ما پر از شپش بود و این حشرات موذی به داخل لباس های ما رفتند.برای حل این مشكل در طول یك هفته 30 عدد پتوی بند را كه فكر كنم 10 سالی بود كه شسته نشده بودند، به همراه لباس های مان كاملا شستیم و شپش ها نابود شدند.البته چند بار هم موش ها وارد بندمان شدند ولی سرانجام پس از چند هفته تلاش شرایط بهداشتی بند وضعیت مطلوبی به خود گرفت.این اواخر واقعا بند ویژه، خوب و تمیز شده بود.

بزرگترین نقض حقوق افراد از سوی دستگاه امنیتی كه در زندان شاهد آن بودید چه بود؟

بدترین مورد نگه داری آقای علی تاری (رییس ستاد آقای موسوی در شهرستان بابلسر) در سلول انفرادی بود.انفرادی های زندان متی كلا به هیچ وجه استاندارد نیست.سلول هایی بسیار كوچك كه آدم را به یاد قبر می اندازد كه فاقد توالت هستند.زندانیان 2 تا 3 بار در روز می توانند به توالت بیرون از سلول بروند.بسیاری از زندانیان كه صبرشان تمام می شود در همان سلول های شان كارشان را انجام می دهد و برای همین در بسیاری از اوقات بند انفرادی بوی گند مدفوع می دهد.وزارت اطلاعات آقای علی تاری را در سن 51 سالگی 72 روز در آن شرایط نگه داری كرد و متاسفانه مسئولین اداره اطلاعات بابل در چند جا به این كار خود افتخار هم كردند كه این بدتر از خود فعل صورت گرفته بود.به آقای تاری می گفتند باید درباره تخریب بنر آقای خامنه ای در شهرستان بابلسر كه در چند ماه پیش صورت گرفته بود توضیح دهد.به نظر شما یك مرد متشخص، مذهبی و جا افتاده ای مثل آقای تاری در سن 51 سالگی شبانه اسپری به دست به خیابان می رود و روی بنر تصاویر مستهجن می كشد؟! خودتان قضاوت كنید. من چیزی نمی گویم.

آیا اكنون كه از زندان آزاد شدید، فكر می كنید زندان نظر شما را نسبت به نظام تغییر داد و به قول بازجوها شما اصلاح شدید؟

به اعتقاد من زندان مكانی برای ایجاد تغییر در زندانیان سیاسی نیست.آنها شاید در ظاهر تغییر كنند اما در باطن زندان باعث ایجاد تنفر بیشتر نسبت به نظام می شود.واقعا زندانی كردن فعالین سیاسی، دانشجویی،زنان و غیره یك اشتباه بزرگ است. هر چقدر هم مسئولین زندان تلاش كنند باز زندان، زندان است و اصلا اگر آنجا بهشت هم می شد باز مكانی تحقیر كننده است. من در زندان مردی را دیدم از اصلاح طلبان كه 8 سال فرماندار چند شهر استان مازندران بود.یك انگشتش در جنگ قطع شده بود.علاوه بر حضور در جنگ ایران و عراق، چندین ماه در دهه 60 در لبنان علیه اسراییل فعالیت های نظامی و چریكی كرده بود. حال این فرد با این حجم خدمت به نظام جمهوری اسلامی توسط همان نظام به زندان انداخته شد.شما فكر می كنید او پس از آزادی از زندان عاشق نظام شده است یا متنفر؟ ما متهم به تبلیغ علیه نظام بودیم.آیا كسانی كه ما را به زندان انداختند بیشتر از ما تبلیغ علیه نظام نكردند؟ به اعتقاد من به زندان رفتن ما و بودن ما در زندان بزرگترین تبلیغ علیه نظام بود. از دیدگاه من مظلومیت زندانیان سیاسی خود بزرگترین تبلیغ علیه نظام است و آنها كه ما را به این جرم به زندان فرستادند خود با این كارشان از ما مجرم ترند.

آیا فكر می كنید روند محاكمه شما عادلانه بوده است؟

به هیچ وجه. به نظر من اگر دادگستری ایران در مورد دادگاه های سیاسی استقلال خود را حفظ كند و اجازه دخالت به دستگاه امنیتی در صدور رای ندهد احكام دادگاه بسیار خفیف تر از آن چیزی خواهد بود كه همه ما شاهد آن بودیم. به نظرم من نه برای حوادث چس از انتخابات بلكه برای فعالیت های حقوق بشری و سیاسی 3 سال اخیرم در دانشگاه به زندان رفتم و حوادث بعد از انتخابات تنها بهانه ای بود برای تسویه حساب دستگاه امنیتی با من.

آقای صدیقی بزرگترین خواسته شما در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه چه بود؟

حفظ استقلال مسئولین دانشگاه از دستگاه امنیتی و رعایت حقوق دانشجویان.ایجاد فضای باز سیاسی در دانشگاه به طوری كه هر كس آزادنه نظرش را بیان كند و ترسی از تعقیب و بازداشت نداشته باشد.

آیا یه خواسته تان رسیدید؟

هنوز نه.

آیا امیدوار هستید كه روزی به خواسته خودتان دست پیدا كنید؟

بله.شاید زمانش خیلی دور باشد.ولی بالاخره روز پیروزی خواهد رسید.پایان شب سیه سپید است.

آقای ایمان صدیقی از حضور شما در این مصاحبه متشكریم.اگر در پایان حرفی دارید بیان كنید.

شاید بسیاری از كسانی كه به زندان می روند واقعا مجرم باشند.اما در مورد یك نفر می توانم با قطعیت بگویم بی گناه به 10 سال زندان محكوم شده است.او سید ستاره داران سید ضیا نبوی دانشجوی ستاره دار دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل است كه بیش از 1 سال است كه بدون مرخصی از 25 خرداد 88 تا كنون در زندان اوین به سر می برد. او با 14 نفر در یك اتاق زندگی می كند كه حدود 10 نفر از هم اتاقی هایش عضو گروه القاعده هستند كه در ایران بازداشت شده اند.من حاضرم در هر دادگاهی كه بخواهید شهادت دهم كه وی بی گناه است و هیچ جرمی مرتكب نشده است.ما 3 سال در كنار او در انجمن اسلامی دانشگاه فعالیت كردیم.اگر ضیا نبوی شایسته 10 سال زندان باشد من نیز باید شایسته آن باشم.چون ما در بسیاری از فعالیت های سیاسی با هم بودیم.حال برایم سوال است كه چرا نبوی باید 10 سال در زندان باشد و من 10 ماه.آرزو می كنم او و تمامی زندانیان سیاسی از زندان آزاد شوند.

BalatarinFacebookMySpaceTwitterDiggDeliciousStumbleuponGoogle BookmarksRedditNewsvineTechnoratiLinkedinMixx

عضويت در خبرنامه

captcha

آمار بازديدكنندگان

6017281
امروزامروز3728
ديروزديروز6924
اين هفتهاين هفته11756
اين ماهاين ماه100001
كلكل6017281
52.14.0.24
UNKNOWN