آخرین اخبار
اطلاعیه ها و بیانیه ها
نامه رضا شهابی؛ فعال کارگری زندانی که در خطر معلولیت قرار دارد رضا شهابی: من فقط یک نمونه از اجحاف علیه سلامت زندانیان هستم/ تهدید به اعتصاب غذا در صورت عدم رسیدگی پزشکی
- توضیحات
- تاریخ ایجاد در سه شنبه, 28 آذر 1391 10:02
There was a problem loading image /home/ayahra/ayahra.org/images/download 3.jpg
There was a problem loading image /home/ayahra/ayahra.org/images/download 3.jpg
کمیته گزارشگران حقوق بشر- رضا شهابی، فعال کارگری و عضو سندیکای کارگران اتوبوسرانی تهران، که در وضعیت وخیم جسمی به سر میبرد، در نامه ای که از درون زندان ارسال کرده است، ضمن اعتراض به کارشکنی دستگاه قضایی نسبت به رسیدگی پزشکی به وضعیت درمانی زندانیان سیاسی، اعلام کرده است که در اعتراض به عدم وجود امکانات مناسب پزشکی برای زندانیان سیاسی و همچنین کارشکنیهای دادستانی در این رابطه، از دریافت همان حداقل خدمات درمانی خودداری میکند،
و در صورت ادامه این روند، دست به اعتصاب غذا خواهد زد.این در حالی است که بی بی سی به نقل از اسدالله صادقی، دبیر پیشین سندیکای فلزکار و مکانیک و فعال کارگری ساکن نروژ، گزارش داده است که «خطر فلج شدن رضا شهابی را تهدید میکند.»
مشروح این نامه، که یک نسخه آن در اختیار کمیته گزارشگران حقوق بشر قرار داده شده است را میتوانید در زیر بخوانید:
من فقط یک نمونه از اجحاف علیه سلامت زندانیان هستم
آنچه بر سرنوشت سلامت و درمان، پیشگیری و مراقبت پزشکی من «رضا شهابی» زندانی بند ۳۵۰ زندان اوین روا میرود، بر همه دیگر زندانیان نیز وارد است. من خود را ناگزیر میدانم لب به سخن بگشایم، شاید کسان دیگری نیز به گونه ای چنین کردهاند یا چنین خواهند کرد. در اینجا وضع درمان و سلامت بسیار وخیم است و خود ما و خانواده و دوستان مان را نگران کرده است. من آن را با جامعه داخلی و جهانی در میان میگذارم. در ضمن از پزشکان و پرسنل بخش سلامت (که در حد خود به وظایفشان عمل میکنند، اما کارشان در چنین نظام ناکارا و بی اعتنا به جان ما انسانهای در بند، بی ثمر میماند) به سهم خود قدردانی میکنم.
در اینجا مراجعه ما به پزشک زندان منجر به صدور نسخه میشود، اما معمولاً از ۱۰ تا ۲۴ ساعت طول میکشد تا دارو به دست ما برسد. در این مدت بیمار باید رنج بکشد و منتظر تشدید بیماریش باشد. بهداری فاقد پرسنل، وسائل و امکانات لازم است و حتی اگر بدن کسی به دلیلی مجروح و بریده شود، با انتقال او به بهداری معمولاً کار بخیهزنی انجام نمیگیرد؛ زیرا میگویند یا داروی بیحسی موضعی ندارند، یا نخ و سوزن جراحی و یا اصلاً فرد جراح!
بیمارانی که بنا به تشخیص پزشک و حتی تایید پرسنل بهداری باید به بیمارستانی خارج از زندان اعزام شوند و وضعیت اضطراری دارند، در دور گرفتاری و کاغذبازی و بوروکراسی اداری قرار میگیرند که حاصل آن افزایش خطر تهدید سلامتی، درد و رنج و حتی بیم مرگ است. از سوی دیگر دستورهای پزشک زندان به پزشک قانونی میرود، تایید پزشک قانونی در اختیار دادستانی قرار میگیرد و دادستان و تیم او بدون اطلاع پزشکی با توجه به روندهای اداری خودشان و نام و موقعیت بیمار، تشخیص میدهند که بیمار عازم بیمارستان بشود یا نشود. این در شرایطی است که همه میدانیم دستگاه قضایی «پزشک» نیست و باید بر اساس نظر پزشک معتمد خود (پزشکی قانونی) عمل کند، اما آشکارا بی اعتمادی خود را به کادر و پرسنل پزشکی نشان میدهد. برای آنها همه چیز امنیتی و سیاسی است.
تازه همه این کارها نیاز دارد که اعضای خانواده ما از راه های دور عازم مرکز شهر تهران شوند، گرفتاریهای ترافیک و دود و... را تحمل کنند و در صف برای ملاقات با معاون دادستان بایستند و به اصطلاح پرونده عزیز زندانیشان را پی گیری کنند. توجه بفرمایید که این پروسه حداقل ۲ هفته و گاهی تا ۶ هفته به درازا میکشد و تازه نتیجه نظر مساعد یا مخالف دادستانی معلوم نیست.
وقتی به بیمارستان میرویم و در آنجا معالجه ناتمام میماند و برمان میگردانند، پزشکان دستور میدهند که باید در مدت معینی برای ادامه معالجه به بیمارستان مراجعه کنیم؛ اما اینجاست که روز از نو و روزی از نو! گرفتاری و معطلی ادامه مییابد. حقیقتاً انسان از زندگی سیر میشود و گاه به فکر میافتد که شاید مرگ بهتر از تحمل و ادامه این وضع باشد... اکثر اوقات ما به نوعی متهم به تمارض یا میل به حضور در بیمارستان به جای زندان میشویم. واقعاً صلاحیت تشخیص تمارض افراد با دستگاه پزشکی است یا دادستانی که با تمام وجود با زندانیان مخالف است و نسبت به آنها سوءظن دارد؟
بدبختی آزاردهنده دیگر ما زندانیان سیاسی، دندان درد و مشکلات بهداشتی دهان و دندان است. این درد ویران کننده را باید مدتها تحمل کنیم تا دندان پزشک (که آن هم همه تخصصها را ندارد) هر وقت که شد به بهداری بیاید؛ گاهی یک بار در ماه و گاهی بیشتر؛ و البته باید برای خدمات شخص دندان پزشکی که خودمان انتخاب نکرده ایم و باید روی دندانهایی که پزشک دیگری قبلاً روی آنها کار کرده است کار کند، پول بپردازیم. توجه کنید که چون ما زندانیان پول نقد نداریم، باید از کارت بانک پاسارگاد استفاده کنیم. وای به حال آن زندانی ای که پول ندارد و در اینجا دستش بسته است؛ چون سر کار نمیرود که پولی داشته باشد، یا آزاد نیست که حتی تلفنی بزند و از کسی قرض بگیرد، یا چیزی از خانه و زندگیاش بکند و بفروشد... در یک کلام: یا پرداخت پول نقد، یا بازگشت به سلول و تحمل درد و رنج و یا درخواست اعزام به دندان پزشکی معتمد خود در بیرون از زندان که قصه آن را هم گفتیم.
من، رضا شهابی کارگر اخراجی و زندانی شده شرکت واحد که هیچ منبع درآمدی ندارم و سابقه عمل جراحی خطرناک روی نخاع گردنم داشتهام و به دستور پزشکان معالج باید در منزل تحت مراقبت بوده و استراحت کنم؛ ماههاست اسیر این گردش کشنده امور و بازی با جان و سلامت تنم شدهام. مدتهاست درد دندان به سراغم آمده و رنج دندان جلو که در بازداشتگاه ۲۰۹ شکستهاند، امانم را بریده است و با درخواست پول یا گرفتاری اعزام به بیمارستان روبه رو هستم. حکایت این داستان خصوصی سازی که همه چیز آن به نفع افراد یا سازمانهای نیمه آشنا تمام میشود و گروه گروه کارگران را به روز سیاه نشانده است، به داخل زندانها هم کشیده شده! بگذریم از زندان رجایی شهر که حتی جا و مکان حبس کشیدن هم به زندانیان خرید و فروش میشود، اما در اینجا ما باید مواد غذایی، بهداشتی، سبزی و میوه و لبنیات را در حد وسع خود از فروشگاهی بخریم که متعلق به کارکنان زندان است؛ آن هم با کیفیت بد و بسیار گران.
ماجرای کمبود مواد غذایی زندان از حیث گوشت، سبزی و لبنیات و کمبود یا نبود شویندهها و لوازم بهداشتی شخصی را همه میدانند. شاید بعضی افراد به زندانیانی که دستشان تنگ است کمکهایی بکنند و آبرویشان را بخرند، اما این نه همیشگی است و نه برای همه کس. بالاخره انسانشان و آبرو دارد. ما زندانیان بی پشتوانه تا به کی باید اینطور در محرومیت یا در نیاز زندگی کنیم؟ ما به این چیزها در کشوری که این همه ثروت دارد و از تحریمها هراسی ندارد و فقط فرصتها را زیاد میکند، به خاطر درخواست حقوق مان به زندان محکوم شدهایم، به محرومیت و مرگ تدریجی و بی توجهی بهداشتی و محرومیت از حقوق مادی و معنوی خود که محکوم نیستیم!
در گذشته و حال اینجا کسانی را داشته و داریم که حساب و کتاب سرشان است و میدانند بودجه زندان چقدر است و آنچه برای ما خرج میشود و مرتب هم آب میرود چقدر است. ما همه خبرهای تعقیب کسانی از پرسنل امور زندانها را به خاطر سوءاستفاده مالی (همین چندی پیش) شنیدهایم و اینها را کنار هم میگذاریم و میبینیم چگونه حقوق مان پایمال میشود. کینهتوزی، سیر نشدن از انتقام، سوءاستفاده، بی اعتنایی به سلامت ما، اهانت به شخصیت و کرامت ما زندانیان؛ متوجه همه ما شده است.
اینجانب به سهم خود در برابر این وضع چاره ای ندارم جز اینکه یا به اعتصاب غذا رو بیاورم، یا از دریافت همان حداقل خدمات درمانی هم به عنوان اعتراض خودداری کنم؛ بلکه تکانی به احساس مسئولیت مسئولان وارد شود. تصمیم خود را (که فعلاً گزینه دوم است) به اطلاع افکار عمومی، همکاران سندیکایی، تشکلهای کارگری، فعالان کارگری و مدنی میرسانم و منتظر برخورداری از امکانات سلامت و اجرای دستورهای پزشکی (که با مخالفت دادستانی رو به رو شده است) میمانم.
رضا شهابی – بند ۳۵۰ زندان اوین.
مقالات
عضويت در خبرنامه
آمار بازديدكنندگان
امروز | 3118 | |
ديروز | 12675 | |
اين هفته | 22034 | |
اين ماه | 89491 | |
كل | 6950541 |