FacebookTwitter

نظارت استصوابی در حوزه حقوق بشر

Multithumb found errors on this page:

There was a problem loading image /home/ayahra/ayahra.org/images/aapa567883.jpg
There was a problem loading image /home/ayahra/ayahra.org/images/aapa567883.jpg

 

 

 

تا چند سال پیش فکر می‌کردم هر پناهنده سیاسی، الزاماً یک فعال سیاسی بوده است ولی از زمانی که خودم به عنوان یک پناهنده سیاسی مقیم سوئد شدم، متوجه شدم که در تعریف رسمی، "پناهنده سیاسی" کسی است که به دلایل غیرمجرمانه، تحت تعقیب و تهدید شدید بخش امنیتی دولتش قرار گرفته باشد. در عین حال در طول این سال‌ها، نگاه من به پناهندگان سیاسی و همینطور به کنش‌ها و واکنش‌هایی که از سوی بخش‌های مختلف کشور میزبان و همچنین نهادها و ارگان‌های حقوق بشری با آنان می‌شود به شدت تغییر کرد و همه چیز را برای من تغییر داد.aapa567883.jpg



اول از همه دریافتم هر کسی که می‌گوید پناهنده سیاسی است الزاماً مورد تهدید نبوده است چرا که این نوع پناهندگی بالی شده است برای پرواز عده‌ای از هموطنان که به طریق دیگری امکان خروج از کشور و زندگی در کشوری غربی را نداشته‌اند. همین امر باعث شده است که سازمان‌های بررسی کننده درخواست‌ها، با موشکافی و بدبینی تمام با متقاضیان برخورد کنند و در مواردی، آنها که واقعاً شایسته حمایت هستند تنها و بی‌پناه بمانند و بسیاری دیگر که پرونده‌های ساختگی دارند به خوبی و خوشی پذیرفته شوند. از همین روست که در سوئد می‌شناسم کسانی را که برای برنده شدن پرونده‌هایشان، ایدئولوژی ‌های کاملاً متناقضی را دستاویز قرار داده‌اند. متأسفانه این حکایت خود به مانعی برای اقامت پناهندگان واقعی که حقیقتاً نیاز به حمایت عاجل توسط یک دولت خارجی دارند شده است. من مطمئنم که پیش از من و بیش از من، نهادهایی که حامی حقوق پناهجویان سیاسی هستند از این معضل مطلعند ولی به اعتقاد من سکوت آنان، خود به دلایل سیاسی است.

از سوی دیگر کشور میزبان عمدتاً در غم آنچه که دغدغه و مبنای مهاجرت پناهندگان واقعی است، نیست. برای کشور میزبان مهم نیست که تا چه حد این نوع مهاجرت، ناخواسته و دردناک است و رؤیای زندگی در جوش و خروش فعالیت‌های پیشین تا چه حد در روح و روان این گروه از پناهندگان نقش بسته است. برای کشور میزبان همه برنامه‌ریزی‌ها با گروهی متناسب و هماهنگ است که برای خوشامد کردن بیشتر روزمرگی‌هایشان مهاجرت کرده‌اند چرا که این گروه می‌توانند خلاءهای کشور میزبان را از نظر کاری و شغلی بهتر و بیشتر پر کنند.

نکته مهم‌تر که بهانه اصلی من برای نوشتن این یادداشت شد، این است که به رغم اینکه از نظر دولت‌های خارجی هر کسی که به هر دلیلی توسط نیروهای امنیتی مورد برخورد واقع شده باشد "پناهنده سیاسی" محسوب می‌شود ولی حامیان ، گروه‌ها و سازمان‌های حقوق بشری، به تعریف دیگری پایبند هستند. از نظر این گروه، "دگراندیشان عقیدتی" حتی اگر مورد بدترین و هولناک‌ترین تهدید‌ها قرار داشته باشند، آدم سیاسی محسوب نمی‌شوند. اخبار مربوط به آنان منعکس نمی‌شود و در تلاش‌هایی که برای انتشار اخبار مربوط به این گروه‌ها و حمایت از آنان در خارج از کشور انجام می‌شود، موانع و تردید‌ها بسیار است. من واقعاً نمی‌دانم دلیل این بی‌توجهی و کوتاهی در حق این گروه‌ها چیست ولی بر اساس آنچه که در این چند سال تجربه کرده‌ام دو نکته را مطرح می‌کنم، به این امید که مورد توجه فعالان حقوق بشر قرار گیرد.

نخست اینکه این گروه‌ها، بخصوص طیف‌های جدیدتر که اسم و رسم کمتری دارند، شناخته شده نیستند و کله گنده‌های رسانه‌ای که معمولاً ناقل اخبار نقض حقوق بشر در ایران هستند، مهر تأیید خود را بر صحت وضعیت آنها نمی‌زنند. به نظر من ریشه این مشکل در عدم علاقمندی فعالان حقوق بشر، به مقوله دگراندیشی معنوی است. شاید به این دلیل که دغدغه اصلی این کنش‌گران، وقوع تغییرات در وضعیت سیاسی ایران باشد و بنابراین به شکل طبیعی نگاه و توجه آنان به سایر حوزه‌ها کمرنگ‌تر می‌شود و شاید هم به دلیل شدت و گستردگی مسائلی که مستقیماً با حوزه‌های سیاسی مربوطند، فرصتی برای پرداختن به این بخش برایشان نمی‌ماند.

 اما ای‌کاش نکته اول، دلیل اصلی این کم‌توجهی‌ها باشد. متأسفانه به نظر می‌رسد که در ذهنیت رسانه‌های خبری و فعالین حوزه حقوق بشر، برخی از گروه‌های دگراندیش معنوی به نوعی هم‌سنخ و همگرا با ایدئولوژی حکومت مذهبی ایران انگاشته می‌شوند و شاید دقیقاً به همین دلیل مورد بی‌مهری عمدی قرار می‌گیرند. این تجربه برای من و دوستانم در خارج از کشور که در ارتباط با رسانه‌های یاد شده قرار گرفته‌ایم مکرراً رخ داده که با سؤالات متعدد، عقاید و دیدگاه‌هایمان مورد بررسی و تدقیق واقع شده و گویی ما می‌بایست حقانیت عقایدمان را ثابت کنیم، نه حقانیت ظلمی که بر ما رفته و می‌رود. انگار به شکلی این نگرانی هست که دگراندیشان معنوی، نوعی ایدئولوژی تمامیت‌خواه مذهبی را دنبال می‌کنند که شکل دیگری از همانی است که اکنون روزگار ما را به این روزها رسانده است.

در این میان، این بی‌توجهی‌ها تا بدانجا پیش می‌رود که برای مثال آقای محمد علی طاهری (بنیانگذار گروه عرفان کیهانی) به رغم انواع و اقسام فشارها بر ایشان و هوادارانشان از جمله قلع و قمع گروه و ممنوعیت فعالیت آن، دستگیری اعضای محوری، زندان و شکنجه طویل‌المدت شخص آقای طاهری، وادار کردن او به اعتراف اجباری و پخش آن از صدا و سیما، حالا تا پای تهدید به اعدام ایشان پیش می‌رود ولی انعکاس رسانه‌ای و واکنش‌های فعالین حقوق بشری به این همه فشار و تخریب، حتی به میزان ضروری هم رخ نمی‌دهد.

به اعتقاد من آن دموکراسی که همه در رؤیای تحقق آن برای ایران هستند از همینجا باید محک بخورد. تنوع نگاه‌ها و اندیشه‌ها به هر شکلی که مورد تقبیح قرار بگیرد، مردود است. باید تأکید کنم که متأسفانه بخش امنیتی نظام از مظلومیت این گروه‌های دگراندیش که بضاً هواداران فراوانی هم دارند شدیداً سوء استفاده کرده و آنان را به شدت تحت فشار قرار می‌دهد. توجه هر چه سریعتر به این وضعیت این  مجموعه‌ها و برخورهای وحشیانه‌ای که با آنان می‌شود از ضرورت‌های پایبندی به مفاد بیانیه حقوق بشر است.

فاطمه زندی
مرداد 92 استکهلم

منبع:گویای من

 

 

 

BalatarinFacebookMySpaceTwitterDiggDeliciousStumbleuponGoogle BookmarksRedditNewsvineTechnoratiLinkedinMixx

عضويت در خبرنامه

captcha

آمار بازديدكنندگان

6076724
امروزامروز4959
ديروزديروز6677
اين هفتهاين هفته28051
اين ماهاين ماه100001
كلكل6076724
18.191.147.190
UNKNOWN