همسر حسین رفیعی، فعال مذهبی که هفته ی گذشته مورد یورش نیروهای امنیتی قرار گرفت در نامه ای به حسن روحانی با تشریح آنچه بر خانواده ی این فعال سیاسی در هفته ی گذشته رفته نوشته است: من چریک پیری هستم که نه امید به زندگی دارم و نه دیگر امید به اصلاح این جامعه اما همچنان سکوت را در برابر ناحقی و ظلم را جایز نمی دانم. لذا فریاد برمی آورم و از خداوند متعال داد خواهی می کنم.
درخشنده تیموریان، مبارز دوران ستمشاهی، در بخشی از نامه ی خود نوشته است: این آقایان از کدام اسلام حرف می زنند که من آن را نمی شناسم؟ سال ۵۳ در جریان تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق در بغداد بودم. زمانی که نیروها یکی یکی از اسلام روی بر می گرداندند این من بودم که یک تنه جلوی یک سازمان به آن قدرتمندی ایستادم و دین خود را حفظ کردم که برای نسل بعد سرزمینم اسلام ناب به ارمغان بیاورم. حال این مامورهای بی تجربه و ناپخته جوانی که به زور به سی سال می رسند می خواهند به من درس اسلام بدهند؟!
حسین رفیعی استاد بازنشسته دانشگاه تهران و عضو شورای فعالان ملی مذهبی است که روز دوشنبه منزل وی در تهران و لواسان با هجوم ماموران امنیتی مواجه شد. وسایل شخصی این استاد دانشگاه از سوی این ماموران ضبط شد.
حسین رفیعی نیز روز جمعه در نامه ای به رییس جمهور در اعتراض به همین رفتار نوشته بود: می دانید چرا دانشگاهیان از ادبیات، مواضع و تحلیل های منطقی و ملی شما و توافق مفید ژنو، دفاع علنی نمی کنند؟ چون در وزارت خانه زیر مجموعه شما شمشیر در کف زنگی مست است و هنوز بعد از ۳۵ سال وزارت اطلاعات نتوانسته است یک تیم عملیاتی حرفه ای، خبره و متشرع برای بازرسی از خانه های شهروندان تربیت کند!
متن این نامه که نسخه ای از آن در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای دکتر روحانی
ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران
با سلام
چهل سال پیش، زمانی که در اوج جوانی از آرمان ها و آرزوهای شخصی ام گذشتم و قدم در راه مبارزه علیه ظلم و جور گذاشتم، هرگز چنین آینده ای را برای انقلابی که حق خود و همرزمانم می دانم تصور نمی کردم. انقلابی که قرار بود آزادی، امنیت و برابری را برای ملت به ارمغان بیاورد، از انقلابیون واقعی ربوده شد و به نام عده ای خاص ضبط گردید. همان ها که تا به امروز به نام دفاع از انقلاب از هیچگونه اقدام غیر انسانی و غیر اخلاقی شرم نداشته و ندارند.
هفته گذشته ماموران وزارتخانه تحت امر شما منازل من در دماوند و تهران را مورد هجوم و غارت قرار دادند. من به علت ناراحتی قلبی و دوری از آلودگی هوای تهران مدت هاست که در دماوند ساکن شده ام و در واقع آنجا آسایشگاه من در اواخر دهه ششم زندگی ام است که در روز دوشنبه ۹ تیر ماه ۱۳۹۳ به جولانگاه ده نفر از ماموران وزارت اطلاعات مبدل شد.
این ماموران چگونه و با اجازه چه کسی وارد مجتمع مسکونی شده و خود را به پشت در آپارتمان رساندند بر من مشخص نیست چون زنگی به صدا در نیامد. زمانی که در آپارتمان را همسرم (حسین رفیعی) به تصور حضور یکی از همسایگان باز نمود ماموران قصد یورش به داخل داشتند که با مقاومت او در دیدن حکم روبرو شدند و همچنین فریاد های من مبنی بر اجازه پوشیدن لباس مناسب. سوال من این است که آیا امکان زنگ زدن در ورودی و معرفی خود و برخورد محترمانه با رعایت حقوق شهروندی و جود نداشت که آنطور وحشیانه به درآپارتمان یورش آوردند و پای خود را لای در گذاشتند تا مبادا در بسته شود و ما مدارک و اسناد محرمانه “سیا” را نابود کنیم؟! آیا برای یک آپارتمان ۷۹ متری به راستی احتیاج به ده نفر مامور بود که آنچنان ترس و دلهره برای همسایگان من در آنجا ایجاد کنند؟ آقایان به گمان آنکه یک خانه تیمی یافته اند همه جا را شخم می زدند تا مبادا “محموله های اسلحه ” و “بمب های دست ساز” از قلم نیفتند. طرز بازرسی ها و ضبط مدارک آنچنان ناشیانه و ناپخته بود که اگر حتی چند فیلم غربی پلیسی تماشا می کردند بهتر از این عمل می نمودند. هرچند حکم به نام همسر من بود اما تمامی یادداشت ها و دفاتر شخصی من را نیز ضبط نمودند و زمانی که با مقاومت من در دادن لپ تاپ شخصی ام روبرو شدند با دروغ و به بهانه اینکه محتوای آن را همانجا جلوی من کنترل می کنند آن را از من گرفتند و به ناگهان یکی از ماموران آن را از جلوی میز من قاپید و پا به فرار گذاشت. نام دیگری جز دزدی و غارت نمی توانم بر این عمل بگذارم.
ماجرا به همین جا ختم نشد. همسرم را به تهران بردند و منزل مسکونی ما در تهران را هم به همین شیوه مورد هجوم و غارتگری قرار دادند. در آنجا نیز دخترم از دادن لپ تاپ شخصی اش امتناع کرد و بعد از ۴۵ دقیقه گفتگو و بیشتر تهدید به او حمله ور شدند و با ضرب و شتم و به زور لپ تاپ را از دستش ربودند و فرار کردند. در حالیکه می گفتند بروید خدا را شکر کنید که رافت اسلامی شامل حال شما شده است!
جناب آقای روحانی
این آقایان از کدام اسلام حرف می زنند که من آن را نمی شناسم؟ سال ۵۳ در جریان تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق در بغداد بودم. زمانی که نیروها یکی یکی از اسلام روی بر می گرداندند این من بودم که یک تنه جلوی یک سازمان به آن قدرتمندی ایستادم و دین خود را حفظ کردم که برای نسل بعد سرزمینم اسلام ناب به ارمغان بیاورم. حال این مامورهای بی تجربه و ناپخته جوانی که به زور به سی سال می رسند می خواهند به من درس اسلام بدهند؟!
کجای اسلام گفته شده است که به خانه دیگران بدون اجازه هجوم برید و وسایل خصوصی آنها را تجسس کنید؟ این چه اسلامی است که آسایش را از روزه دار در ماه رمضان سلب می کند؟ کجای اسلام آمده است که وسایل افراد را بدون رضایت آنها و بی دلیل ضبط کنید؟ اینان چه مسلمانانی هستند که وحشیانه به یک دختر حمله می کنند، روسری از سرش می کشند و لباسش را پاره می کنند؟! خلخال پای یک زن یهود آه از نهاد امیر المومنین در می آورد ، حال این مدعیان ولایت از دست و پای کبود و زخمی دختر من شاد می شوند و با خنده از رافت اسلامی سخن می گویند؟! اینان چه مامورانی هستند در یک دولت اسلامی که به خانه زن مسلمانی یورش می برند و حتی فرصت بر سر کردن روسری و پوشیدن مانتو را به او نمی دهند؟
رئیس جمهور محترم
وزراتخانه ای که وظیفه تامین امنیت جامعه را بر عهده دارد بلای جان انسان های پاک و دلسوز این سرزمین شده است. مگر شما نیامدید که با دروغ و دروغگویی مبارزه کنید؟ این چه دروغگویان و متوحشینی هستند که در آن وزارت خانه تربیت شده اند. مدام قسم خدا می خوردند که ۴۸ ساعته تمام وسایل شخصی من و دخترم را باز پس می دهند، هر چند که به این قسم های دروغ آشنایی کافی دارم اما اکنون یک هفته است که از اموال دزدیده شده ما هیچ خبری نیست. دزدانی که شبانه و در سکوت از دیوار خانه های مردم بالا می روند شرف دارند به این دزدانی که در روز روشن و با نام مامور دولت از هیچگونه هتک حرمتی ابایی ندارند. این چه وزارتخانه ای است که نمی داند به کجا و به خانه چه کسانی حمله کرده است؟ مگر ما که هستیم که اینگونه به خانه مان شبیخون می زنند؟ سوابق مبارزاتی ما قبل از انقلاب بر همگان روشن است و پس از آن نیز بیش از سه دهه است که من به مددکاری اجتماعی و همسرم به استادی دانشگاه مشغول بوده ایم. سخت است باور آنکه وزارت اطلاعات در طی این سال های طولانی هنوز سوابق و منش روشن ما را نشناخته باشد.
جناب آقای روحانی
من این اقدام وحشیانه و به دور از شان انسانی را تنها اقدامی در جهت آزار و سلب آسایش از نیروهای دلسوزی می دانم که برای منافع و مصالح ملی سال هاست که سکوت می کنند و از خواسته های به حقشان کوتاه می آیند. تمامی وقایع روی داده شده از ساعت ۳ بعد ازظهر در دماوند تا ۸ شب در تهران به طور کامل در دوربین فیلم برداری که به همراه ماموران بود ضبط و ثبت شده است که قابل بازرسی است. اعمال مجرمانه ای روی داده است که اگر قانون و حقی باشد ، قابل پیگیری است.
من چریک پیری هستم که نه امید به زندگی دارم و نه دیگر امید به اصلاح این جامعه اما همچنان سکوت را در برابر ناحقی و ظلم را جایز نمی دانم. لذا فریاد برمی آورم و از خداوند متعال داد خواهی می کنم.
و من الله توفیق – درخشنده تیموریان