گزارشی از تجمع خانواده اعدامیان وکیل آباد در مقابل مجلس

c_250_150_16777215_00___images_edam98765.jpgبرای اعتراض به بند اضافه شده اجازه ولی برای سفر دختران مجرد به خارج از کشور در لایحه گذرنامه و خواست حذف اجازه همسر برای سفر زنان متاهل به خارج از کشور دوشنبه ۷ اسفند به مجلس رفتیم. زنانی دور تا دور ردیفی که نشسته ام جمع می شوند.

تعدادشان نظرم را جلب می کند. می پرسم شما برای چه آمده اید؟ اول اعتماد نمی کنند. زنی می گوید برویم بیرون جلوی در بیاستیم.از کجا آمده اید؟ زنی مسن می گوید از مشهد. اگرمی خواهید نماینده شهرتان را ببینید باید وقت بگیرد. از کجا؟ از آن گیشه، زنی را که جوان تر است به سمت گیشه ای که برای استان خراسان رضوی وقت می دهد، راهنمایی می کنم. شماره های نماینده ها به شیشه زده شده است می گویم با این ها باید تماس بگیری. دوباره می پرسم برای چه آمده اید؟ زن مسن تر می گوید برای نجات جان بچه هایمان، برای نجات جان شوهرانمان، به خاطرجگرگوشه هایمان؛ برای این که اعدامشان نکنند.

فرزندتان حکم اعدام دارد؟ بله ۱۶۰ نفر زیر حکم اعدام هستند. کجا؟ در زندان وکیل آباد مشهد، بند ۱۰۱. تازه یک سری را اعدام کرده اند. می خواهند بروند بیرون. می گویم بهتر است یکی از شما سعی کند وقت بگیرد. می گویند برویم بیرون بهتر است. می گویم من روزنامه نگارم. همین جمله کافی است تا دردهایشان سر باز کند. چند تایی می نشینند. چادری هستند. یکی می گوید: ۴۰ نفر هستیم که با یک اتوبوس آمده ایم. قبلا بیشتر بودیم در راه برخی را ترساندند و آن ها برگشتند. در زندان با هم آشنا شده ایم. اول رفتیم بیت. بعد رفتیم قوه قضاییه، گفتند بروید مجلس با نماینده شهرتان حرف بزنید و نامه ای از نماینده تان برای ما بیاورید. امروز آمده ایم مجلس ببینیم چه می شود کرد.

زن جوانی می رود که وقت از نماینده مشهد بگیرد و دیگری که در صندلی پشتی من نشسته داستان دستگیری شوهرش را تعریف می کند. می گوید: شوهرم فقط اعتراف کرده که مواد داشته و گرنه هیچ موادی از او نگرفته اند و الان به او حکم اعدام داده اند. صاحبخانه ای که شوهرم آن جا بوده ۱۵ کیلو موادداشته است او تبرئه شده اما به شوهر من حکم اعدام داده اند. ۳۰ ساله است و شوهرش هم ۳۵ ساله. دو پسر دارد. یکی ۷ ساله و دیگری ۱۱ ساله و هر دو می دانند قرار است پدرشان اعدام شود. شوهرش دوسال و دو ماه است که در زندان است. اشک هایش روان می شود و می گوید انگار من قاضی بوده ام و حکم اعدام داده ام. مادرشوهرم مرا با بچه ها از خانه بیرون کرده است. هر روز صبح دنبال پرونده شوهرم می دوم. الان تجدید نظرش هم اعدام است. همسایه ها که نمی دانند شوهرم به چه جرمی در زندان است. اصلا نگفته ایم که زندان است. چه بگوییم؟ مردم چه فکر می کنند؟ هر روز صبح می زنم بیرون، شب برمی گردم.. مردم برای آدم حرف در می آورند. می پرسم شوهرت سابقه داشته؟ بله یک بار دیگر هم فقط اعتراف کرده بوده اما موادی نداشته است. ما نمی گوییم مجازات نشوند اما اعدام نکنند. حبس ابد بدهند. تبعیدشان کنند اما اعدام نکنند. حبس ابد بدهند تا بچه ها حداقل ماهی یا سالی یکبار پدرشان را بینند.

دوباره می روند بیرون. ما هم می مانیم تا صدای اعتراض خود را در مورد شروط جدید لایحه گذرنامه به اطلاع بهارستان نشینان برسانیم. بعد از صحبت با فاطمه رهبر رئیس فراکسیون زنان مجلس، زمانی که داریم مجلس را ترک می کنیم، می بیینم که پلیس، زنان را به سمت مترو بهارستان رانده است. ماشین پلیس که رد می شود می روم سراغشان. سعی می کنم با آن ها صحبت کنم.

زنی می گوید: دوسال و دو ماه است که برادرم در حبس بسر می برد. یک سال از ازدواجش گذشته بود که دستگیر شد و الان یک بچه دوساله دارد. برادرم مسافرکش است و ۳۱ ساله، مسافر مواد داشته و در درگیری با ماموران کشته می شود. ماموران برادر مرا دستگیر می کنند. دیگری می گوید: دو پسرم شهید شده اند. این پسرم گول خورده، فریب خورده است. مجازاتش کنید اما اعدامش نکنید. زن جوانی هم می گوید: شوهرم را اعتراف کرده اند. زن ۲۵ ساله است و همسرش ۳۰ ساله. می گوید همه این ۱۶۰ نفری که حکم اعدام گرفته اند زیر ۴۰ سال سن دارند. یک دختر ۴ ساله و یک پسر ۷ ساله دارد. شوهرت چقدر مواد داشته؟ مواد نداشته، اعترافش کرده اند. یعنی خودش اعتراف کرده؟ نه دیگری را گرفته اند او گفته شوهر من مواد داشته. شوهر من هم مواد نداشته، این را زنی با لهجه غلیظ مشهدی عنوان می کند. چند نفر دیگر را گرفته بودند اما انداخته اند گردن شوهر من. آن هایی را که ابتدا دستگیر کرده بودند، ول کردند به جایش شوهر مرا گرفتند. شوهر شما سابقه داشته؟ نه سابقه نداشته پس چطوری گرفتنش؟ نمی دانم.

زنان دورم جمع شده اند و همه باهم داستان دستگیری مردانشان را تعریف می کنند. یکی که از همه مسن تر است می گوید آن موقع که انقلاب کردیم آدم های خوبی بودیم اما الان هیچ کس حاضر نمی شود به ما گوش کند. ما فقط میخواهیم حرفمان را بزنیم. میخواهیم در حکمشان تخفیف بدهند. یکی از آن میان می گوید باید زنگ بزنیم به «بی بی سی» و من می اندیشم بدا به حال نمایندگانی که گوش هایشان را گرفته اند و اجازه می دهند رسانه ای بیگانه راوی وقایع شود. ۴ روز است زیر بارون و آفتاب نشسته ایم، دخترجون وقتی رفتیم قوه قضاییه نگذاشتند همه ما برویم داخل. گفتند فقط سه نفر بروند. به ما گفتند بروید ۱۵ روز دیگر بیایید اما سرکاری است.

قاضی القضات این گزارش را به سختی نوشتم با کابوس زنان و بچه هایی که عزیزانشان زیر حکم اعدام هستند. گزارش نوشتن برای من لذت بخش است اما این گزارش بدترین و سخت ترین گزارشی بود که تا به امروز نوشته ام. دوست داشتم می توانستم عمق درد و رنج این زنان را بیان کنم. می دانم که نتوانسته ام. می دانید بارها زنگ زده اند به من و سراغ این گزارش را گرفته اند. از زمانی که داستانشان را شنیده ام از بلایی که دارید سر یک عده خانواده می آورید بدون در نظر گرفتن عواقبی که برای آنان و جامعه دارد، روزهای سختی را گذارنده ام. شما که قاضی هستید تا حالا دچار کابوس نشده اید؟ شب ها راحت می خوابید؟ چندی پیش در مورد اعدام های مخفی این زندان گفتید که مخفیانه اعدام نمی کنیم حال آن که شاهدان می گفتند اعدام های زیادی در این زندان می شود یکی از آن افراد هم احمد قابل بود.

می دانم قضاوت کار سختی است. باید طرف دیگر را هم در نظر داشت. صدای دردمند مادرانی را که فرزندانشان قربانی مواد افیونی شده اند را هم باید شنید. زنانی که شوهرانشان معتاد شده اند، زنانی که پدرها و برادرهایشان آنان را معتاد کرده اند و زندگی هایی که ممکن است این مردان از هم پاشیده باشند را هم باید دید. نمی شود گزارش را هم یک سویه نوشت. گزارش باید دو سویه باشد. امروز در اتوبوس یک جوان معتاد را دیدم که می گفت دیگر پاک است. می گفت ۱۵ هزار تومان بدهید تا بروم شهرم! می دانید چندی پیش از کنار خیابان مصطفی خمینی جایی که معروف به «سید اسماعیل» است، می گذشتم. کنار خیابان ردیف نشسته بودند جوانانی که کراک می کشیدند در روز روشن! کلانتری هم زیاد دور نیست از این مکان. بی خبر هم نباید باشند. خبری که زیاد شنیده می شود حکم اعدام و مجازات قاچاقچیان خرده پاست نه حتی قاچاقچیان دم کلفت (البته من کلا با اعدام مخالف هستم). قاضی القضات اعدام این مردان راه حل نیست. اعدام این مردان در حکم مجازات خانواده های آن هاست. زنانی که سواد چندانی ندارند با فرزندانی قد و نیم قد در این اوضاع اقتصادی باید چکار کنند؟ آیا مجبور نمی شوند تن به خودفروشی و فروش مواد مخدر بدهند؟ می اندیشم اعدام این مردان چقدر می تواند به بازتولید بزه و جرم و جنایت در جامعه بیانجامد؟ کودکانی که از حضور پدر محروم می شوند در آینده آیا ضد اجتماعی نخواهند شد؟ آیا به تعداد کودکان کار افزوده نخواهد شد؟ آیا مجبور نمی شوند تحصیل را رها کنند؟ برخی از آن ها فرزندانی دانشجو داشتند چگونه بعدها می توانند این دانشجویان امروزی سر بلند کنند در جامعه؟ آن هم در جامعه ای که مردم راحت دیگران را قضاوت می کنند و به هم انگ می زنند. بهتر نیست سیستم اعتراف گیری و مجازات قاچاق چیان را عوض کنید؟ شما که مدام از تحکیم بنیان خانواده می گویید با این اعدام های بی رویه آیا بنیان خانواده ها مستحکم تر می شود؟ باور کنید اعدام راه حل و چاره نیست. راه حل می تواند جایگزینی عدالت ترمیمی به جای عدالت کیفری باشد. عدالتی که دوسویه است.

منبع: تا قانون خانواده برابر