هر کتابِ ممنوعی روزی منتشر خواهد شد

 

 

 

c_250_150_16777215_00___images_golrooei-300x222.jpg

 

 کتاب‌های منتشر نشده‌مان روزی به دست مخاطب خواهند رسید و خوانده خواهند شد. این فرصتی طلایی برای دولتِ شماست که چرخه‌ی فرهنگ‌سوزِ سانسور که عمرش به درازای نشرِ این سرزمین است و ریشه‌هایش تا مشروطه ادامه دارد را متوقف کنید.

 

یغما گلرویی؛ ترانه‌سرا؛ پس از سخنرانی رییس‌جمهور در افتتاحیه‌ی نمایشگاه کتاب تهران و اشاره‌ی او به ممیزی و شیوه‌های سلیقه‌ای آن؛ نامه‌ای به حسن روحانی نوشت.

متن این نامه که به خبرگزاری ایلنا ارسال شده است؛ چنین است:

جنابِ آقای دکتر حسن روحانی

ریاست جمهوری اسلامی ایران

این نامه‌ی دوم من به شماست. نامه‌ی بی‌جوابِ اول که دی ماهِ نود و دو در خبرگزاری «ایلنا» هم منتشر شد به سخنانِ حضرت‌عالی در جمع هنرمندان مربوط بود و نقدهایی که به آن سخنان وارد می‌دانستم و همچنان می‌دانم. حالا که بنا به عرایض خودتان قرار است فضایی فراهم شود که مجال نقدِ آزادانه‌ی نظرات همه – ازجمله خود شما – وجود داشته باشد و مانندِ دوران قبلی رییس دولت به هاله‌ی نور مسلح نیست، این چند سطر را در واکنش به سخنانتان در مراسم گشایش نمایشگاه بین‌المللی کتاب می‌نویسم و پرسش‌هایی که این سخنان در من - به عنوان کسی که هم سال‌ها در کتابفروشی و انتشارات کار کرده و هم بیش از سی عنوان کتاب از آثارش منتشر شده – ایجاد کرده است را می‌آورم با آن امید که پاسخگویی هم یکی از رفتار دولتِ فعلی باشد.

شما در سخنانتان فرموده‌اید: «فضای ما فضای امن باشد و فضای آزادی، البته اصولی همچون احترام به فرهنگ دینی و چارچوب امنیت ملی، منافع ملی، توجه به هویت اسلامی و ملی و دینی باید مورد توجه همگان باشد. نمی‌توان آنچنان دروازه‌ها را باز کرد تا هر خرافه‌ای به نام کتاب در اختیار دیگران قرار گیرد، یا هر سخن افراطی به نام کتاب یا به نام دین و انقلاب در اختیار نوجوانان و جوانان ما قرار گیرد و نمی‌توان آنچنان سختگیرانه عمل کرد که برای مؤلف و ناشر هر روز زحمت و ورود در کوچه‌های پرپیچ و خم در برابر آنها قرار داد.»

سخن گفتن شما از فضای امن وآزاد بسیار دلگرم کننده است اما اصولی که برشمرده‌اید همان بهانه‌هایی هستند که اغلبِ حکومت‌ها برای سانسورِ اندیشه اهالی قلم سرزمینشان دست به دامن آن‌ها می‌شوند. چون هیچ تعریف مشخصی برای این موارد وجود ندارد و می‌شود هر اثر ادبی را منافی یکی از آن‌ها دانست. برایتان مثال می‌زنم. فرض که من – به عنوان شاعر - شعری بنویسم درباره دختربچه‌ی سیزده ساله‌ای که از سرِ نداری مجبور به خودفروشی شده است. سوژه‌ی این شعر هم من درآوردی نیست و اگر فرصت داشته باشید با کمی گشتن در حوالی «دروازه‌غار» و خیابان‌های حومه اتفاقات دهشتناکی از این دست را مشاهده خواهید کرد اما در همان اداره ارشادِ دولتِ شما به این شعر مجوز انتشار به شکل کتاب، با آلبوم موسیقی را نمی‌دهند و با استفاده از همین عبارتِ «منافع ملی» و «سیاه‌نمایی» و غیره جلوی انتشارش را می‌گیرند. یعنی موضوعی حقیقی از مشکلات جامعه با همین بهانه‌ها سانسور، یا آن گونه که متولیان دوست دارند صدایش بزنند «ممیزی» می‌شود. به موردی اینچنین اضافه کنید مسائلی مانندِ بی‌کاری، تورم، مشکلاتِ خانوادگی، فحشا، خشکیدن دریاچه‌ها و تالاب‌ها، بدرفتاری با حیوانات، نا دیده گرفته شدنِ حقوق زنان، اعتیاد و هزاران درد اجتماعی دیگر را که اگر به شعر درآیند هرگز مجال  انتشار نمی‌یابند. شاعر نمی‌تواند و نباید چشمش را بر این اتفاقات ببندد اما  فضای بسته‌ی فرهنگی مجال آفرینشگری به او نمی‌دهد.

از «خرافه» سخن گفتید و دست بر داغ دلِ من گذاشتید اما شاید تلقی من و شما از خرافه متفاوت باشد. چون من بخشِ عظیمی از کتاب‌ها و جزوه‌هایی که با بودجه‌ی دولتی منتشر و در سبدِ فرهنگی خانوار حُقنه می‌شوند را خرافه می‌دانم و به تمام این‌ها اضافه کنید برنامه‌هایی را که شبانه روز در قالب جُنگ‌های خانواده از «صدا و سیما» پخش می‌شوند و گاهی حرف‌هایی در آن‌ها زده می‌شود که توهین به شعور هر انسانِ آزاده‌ای‌ست.

اصولِ چهارگانه‌ای که برشمرده‌اید با زیرمجموعه‌هاشان در تمام این سال‌ها جلوی انتشار آزادانه بسیاری از آثار ادبی را گرفته‌اند. چه آثار نویسندگان وطنی و چه نویسندگان فرنگی. برشمردنِ سر فصل‌های دهان‌پرکنِ دلایل سانسور دوای دردِ فرهنگی ما نیست. ما سال‌هاست این عبارات را از متولین فرهنگی شنیده‌ایم که بیان مثلن فلان موضوع اجتماعی در شعر امنیت یا منافع ملی را به خطر می‌اندازد و این سرفصل آن‌قدر دامنه گسترده‌ای دارد که هر موضوع اجتماعی ممکن است زیر سایه‌اش قرار بگیرد. حذف سانسور و دادنِ حق انتخاب به مردم برای خریدن و یا نخریدن آن کالای فرهنگی چاره‌ی شرایط نابسامان فرهنگی ماست. مگر خودِ شما در رابطه با انتشار آثار بی‌ارزشِ کم مخاطب با بودجه‌های نهادهای مختلف نفرموده‌اید: «گاهی آمار و ارقام به ما می‌گوید فلان کتاب این قدر نشر پیدا کرده است بعد که بررسی می شود می‌بینیم فلان نهاد پولی دارد و نمی‌داند چه کند کتابی را نشر داده و به همه جا می‌فرستد. آمار بالا می‌رود، اما چند نفر خوانده‌اند، چه مقدار تأثیرگذار بوده است.»؟  خب پس چرا شرایط انتشار آثار باارزش را فراهم نمی‌کنید؟ برای نمونه بفرمایید اجازه بدهند مثلن یک نسخه‌ی شسته و رفته از کتاب «بوف کور» هدایت، یا همان «کلنل» جنابِ «دولت‌آبادی» که همچنان برسرش حرف و حدیث هست منتشر شود و بببینید در یک سال چند هزار نسخه از آن فروش خواهد رفت. شرط می‌بندم رکورد فروش کتاب سال را خواهد شکست.  انتخاب را به مردم واگذار کنید. خودتان فرموده‌اید: « کتاب می‌ماند و خواهد ماند.» اگر واقعن به این حرف اعتقاد دارید دستِ وزارتِ ارشاد را از گلوی اهالی قلم بردارید. من کلمه‌ای به عبارتتان اضافه می‌کنم و برای شما می‌نویسمش که: «کتاب با وجود سانسور هم می‌ماند و خواهد ماند.» نمونه‌اش همین اثر درخشانِ «بوفِ کور» که هشتاد سال پس از انتشار پنجاه نسخه‌ای‌اش در بمبئی هنوز مهم‌ترین اثر ادبیات داستانی ماست و به بسیاری زبان‌های جهان ترجمه شده است.

نگذارید این نسل هم بوفِ کورهایش را در بیرون از ایران منتشر کند. در کشورهای متمدن سال‌هاست اداره‌ای برای نظارت بر آثار ادبی و هنری ندارند. این مشکل مدت‌هاست که در اغلبِ کشورها حل شده. آن‌ها هم نگرانِ فرهنگِ جامعه خود هستند اما نه به قیمتِ سانسور آثار ادبی و هنری. سیستم نظارتی آن کشورها آثار را از زوایای مختلف رتبه‌بندیِ سنی و کیفی می‌کند و مخاطب می‌داند که مثلن فلان کتاب را نباید بچه دوازده‌ساله بخواند. جوامع‌شان هم خیلی سالم‌تر از جامعه‌ی امروز ماست. این راهِ بسترسازی فرهنگی‌ست، نه خط زدن عمر و استعداد این همه نویسنده و شاعر و مترجم به بهانه‌ی منافع ملی و چیزهای دیگر.

فرموده‌اید: «اصول ما برای نشر، باید کاملاً شفاف، روشن و کوتاه باشد، اگر نظارت‌ها سلیقه‌ای شود آن وقت چاپ اول مجاز، چاپ دوم ممنوع و چاپ سوم مستحب می‌شود، چون سلیقه‌ای است. خدا نکند که روزی این گونه موضوعات جناحی شود و منافع شخص، گروه و جمع مدنظر قرار گیرد» مصداق این کلام شما دقیقن چند عنوان از کتاب‌های من است که مجوز گرفته‌اند و بعد از چند چاپ مجوزشان باطل شده. یکی مجموعه ترانه‌ی «من رؤیایی دارم» که در سال گذشته و زمان همین دولت مجوز گرفت و در عرض چند ماه بیش از بیست هزار نسخه فروش کرد و بعد از استقبال مخاطب که در عرض چهار ساعت هزار کتاب را در مراسم رونمایی خریدند، حتا از برگزاری مراسم «جشن امضا»ی آن هم جلوگیری و مجوزش هم بعد چاپ سوم لغو شد. موضوع هم دقیقن جناحی‌ست چون متاسفانه وزارت ارشاد آن‌قدر متزلزل عمل می‌کند که نوشتن چند سطرِ دلواپسانه در یک وبلاگ یا سایتی که عنوان دروغین خبرگزاری را هم یدک می‌کشد و می‌کوشد با استفاده از عکس و نام شهدای جنگ حرفِ خود را با خونِ آن بزرگان پیوند و خود را صدای آنان  جا بزند کافی‌ست که مجوز هر چیزی باطل شود. برای مثال تشکلی با نامِ «...» که اخباری دروغین را همه روزه با وقاحت تمام درباره اهالی هنر و ادب در سایتِ خود منتشر می‌کند و دروغزنانِ جوانش از افترا بستن به هیچ کسی اِبائی ندارند و تاکنون بیش از بیست خبر درباره شخص من منتشر کرده‌اند و حتا گزارشِ تصویری پنج دقیقه‌ای تهیه کردند که از سه شبکه خبریِ صدا و سیما هم پخش شده و در آن سعی در تخریب من داشتند. دروغزنان جوانی که «...» سال‌های بعد را خواهند گرداند وعنوانِ مقدسِ «روزنامه‌نگار» را به ابتذال کشانده‌اند و متاسفانه وزارت ارشاد هم  تحت تاثیر  آنان عملکرد خود را تغییر می‌دهد. بیش از هشت سال است من و بسیاری از ترانه‌سرایان دیگر به جرم کار با خوانندگانِ هموطنی که در خارج از ایران فعالیت می‌کنند از طرف دفتر موسیقی ممنوع‎‌الفعالیت شده‌‌ایم اما وزیر ارشادتان بارها تاکید کرده در این سرزمین هنرمند ممنوع‌الفعالیت نداریم! ما خود نشانِ دروغ بودن این گفته‌ایم و به بهانه‌هایی به شدت کوته‌بینانه از فعالیتمان جلوگیری شده است. پنداری خوانندگان فارسی زبان در تمام جهان باید برای خواندن و چگونه خواندن از دفتر موسیقی اجازه بگیرند و گرنه کار با آن‌ها عقوبت ممنوع‌الفعالیتی به دنبال دارد. وزارت ارشاد تا امروز جلوی انتشار آلبوم از ترانه‌هامان را می‌گرفت و حالادیگر به کتاب‌هایمان هم رحم نمی‌کنند. مجوز کتاب را می‌دهد و در عرض سه ماه پسش می‌گیرد. انگار که مؤلف و مخاطب ملعبه‌ی دستِ متولیانند. بهانه‌ی تمام این اعوجاج‌ها و سستی‌های وزارت‌خانه هم هیولای کاذبی به نام «استیضاح» است که از ترسش مدام سطح مطالبات را پایین میاورند. انگار وزیر استیضاح شده قرار است مثلن به چهارمیخ کشیده شود. این دست به عصا بودن مدام باعث شده اغلب اهالی قلم از عملکرد این نزدیک به دوساله‌ی دولت شما در زمینه‌ی فرهنگ سرخورده شوند و اگر واقعن به آن‌چه فرموده‌اید معتقدید باید در این مورد اقدامی کنید.

می‌فرمایید: «کتاب خوب و بد به این نیست که به نفع یا به ضرر من است. کتاب خوب کتابی است که با استدلال و با ادب باشد. آن کتاب خوب است ولو اینکه به نفع من نباشد. کتابی که با بی‌ادبی همراه است هرچندکه به ظاهر با شعار زیبا باشد، به ظاهر مدافع حق و حقیقت باشد، لحن ناصحیح، توهین و بی‌ادبی، ارزش کتاب را به صفر تنزل می‌دهد.»

«ادبیاتِ مؤدب» البته تعبیر تازه‌ای‌ست و به شخصه نمی‌توانم چهارچوب مشخصی برای آن متصور باشم. یعنی هر سخن لغوی ولو این که با زبان فخیم و مودبانه گفته بشود مجاز و هر حرفِ حقی اگر از آن‌چه شما ادب می‌نامیدش و لابد چهارچوبی برای آن در نظر دارید خارج باشد، خوب نیست؟ یعنی ظرف به مظروف اولویت دارد؟ پس اگر مثلن سعدی با زبان فصیح و در این‌جا مؤدبش فرموده: « چون زن راه بازار گیرد بزن / وگرنه تو در خانه بنشین چو زن» یا در ادامه با همان لحن ملیح تجویز فرموده: «زن نو کن ای دوست هر نوبهار / که تقویم پاری نیاید بکار!» پس این‌ ابیاتِ متحجرانه و بدآموز خوبند و آن اشعار نامؤدبِ دیگر بد؟ نمی‌شود نویسنده و شاعر و مترجم پاستوریزه و همگون و کارخانه‌ای  تولید کرد. تازه من کتاب‌های زیادی را می‌شناسم که سرشار همین ناادبی‌ها هستند و به دلیل این که قرار است مثلن شئونات زندگی در یک آیین را آموزش بدهند بدون حذف در دسترس عمومند. چرا آن‌جا می‌شود و این‌جا نمی‌شود؟ یعنی تکلیف ما با این همه عبارتِ از نگاهِ شما غیرمودبانه در زبان و فرهنگِ کوچه چیست و اگر مثلن مترجمی قصد برگرداندن اثری را از زبان و فرهنگی دیگر داشته باشد چه باید بکند؟ خیانت به متن اصلی به قیمت مؤدب بودن و مجوز گرفتن؟ فرهنگ و ادبیات را نمی‌شود اینگونه گلخانه‌ای پرورش داد. کلمه‌ی خوب و بد وجود ندارد. کلمه ساخته شده تا زبان را گسترش دهد و نمی‌شود کلمات را به مؤدب و غیر مؤدب و مجاز و غیرمجاز دسته‌بندی کرد. بالیدن ادبیات و هنر مستلزم فضای آزاد است. برای رسیدن به آن فضا فکری بکنید. در همین نمایشگاهی که زحمت افتتاحش را کشیدید آثار مجوزدارِ بسیاری از شاعران و نویسندگان – از جمله مجموعه ترانه‌ای از من - مجال عرضه پیدا نکرده چون گزارشی از فلان رسانه‌ی به اصلاح ملی درباره‌شان پخش شده. روز دوم نمایشگاه آمده‌اند و به ناشر تذکر داده‌اند فلان کتابِ مجوزدارشخص من را نمی‌تواند در غرفه بفروشد وگرنه غرفه پُلمپ خواهد شد. این نمونه‌ی آن تزلزلی‌ست که در وزارت ارشاد وجود دارد و باعث شده مجوز آن سازمان کم کم بی‌اعتبار شود. چنین اتفاق مضحکی فقط مخصوص سرزمین ماست! بخشی از درخشان‌ترین آثار ادبیات ما در تمام این سال‌ها امکان انتشار کامل پیدا نکرده‌اند. بعضی آثارِ نام‌های بزرگِ دیگر مثل «احمد شاملو»، «یدالله رؤیایی»، «رضا براهنی»، «غلامحسین ساعدی» و حتا همان «جلال ‌آل‌احمد»ی که اتوبان به نامش کرده‌اید هم امکان نشرِ بی‌حذف پیدا نمی‌کنند. دیگر بگذریم از بزرگی مانندِ «ابن‌سینا» که اتفاقن خودتان هم در سخنانتان از او نام بردید. سخنانی که در بخش‌های امیدبخش بود اما ما دیگر امیدمان ناامید شده از بس در گذر هشت سال، به هشت سالِ این دولت به آن دولت از چاله به چاه و از چاه به چاله افتاده‌ایم. من به چهل سالگی رسیده‌ام و هنوز یک کتابِ بدون حذف در سرزمین خودم منتشر نکرده‌ام و دَه‌ها عنوان از تالیف‌ها و ترجمه‌هایم در وزارت ارشاد دارند خاک می‌خورند. عرایض شما همان سیاست‌های فرهنگی گذشته را با لحنی دلنشین و مودب تکرار می‌کنند. مثل لایه نازک شیرینی که روی قرص‌های تلخ کشیده می‌شود تا هنگام بلعیدن تلخیش را نچشیم. کافی‌ست دقیقه‌ای همان قرص را در دهان نگه‌ بداریم تا به تلخی درونش پی ببریم. ما برای شکوفایی فرهنگی نیازمند آزادی هستیم از حرف‌های قشنگ و امیدهای واهی خسته شده‌ایم. همچنان شوراهای ناآگاه در تمام رشته‌های هنری از سینما و تئاتر و تجسمی گرفته تا شعر و داستان و موسیقی مشغول نظارت یا به اصطلاح سانسورند. هنوز هنرمندان در این جامعه از امنیت و آسایش و انتشار آزادنه آثارشان بی‌بهره‌اند و این دردناک است و باید باعث تاسف هر دولتی باشد. از تبلیغات انتخاباتی‌تان تا امروز بارها از «سپردن امور به اصناف» صحبت کرده‌اید اما اصلن امکان و اجازه تشکیل یک صنفِ غیردولتی به هنرمندان هیچ کدام از شاخه‌های هنری داده نمی‌شود. این همه تناقض را چگونه می‌شود توجیه کرد؟ بلایی که نظارتِ وزارت ارشاد در تمام این سال‌ها  بر سرِ فرهنگ و ادب این سرزمین آورده وحشتناک است و ما به عنوان نویسنده موظف به بیان این معضلیم. نمی‌توانیم تمام عمرمان را منتظر بمانیم تا در این گُرده به گُرده شدن‌های دولت از این جناح، به آن جناح فضایی برای تنفس به ما داده شود. کتاب‌های ما ثمره‌ی عمرمان هستند و به بچه‌هامان می‌مانند. توقع نداشته باشید هرگز با وزارت‌خانه‌ای که مدام بچه‌‌هامان را پیش چشممان سلاخی کرده آشتی کنیم یا به کُند شدنِ تیغش رضایت بدهیم. ما با نفسِ این ذبحِ فرهنگی مخالفیم و باید از هر فرصتی برای اعلامِ مخالفتمان با سانسور استفاده کنیم. این نامه هم به رسمِ عریضه‌های ملتمسانه‌ی نوشته شده در پله‌های دادگستری به گداییِ عدالت نوشته نشده. آهِ حسرتی‌ست بر اوضاع تاسف‌آورِ ادبیات و نشرِ این سرزمین و بیان معضلاتِ فرهنگی برای رییس دولتی که می‌گوید نقدِ عملکردِ دولت دیگر عملی محال و عقوبت‌دار نیست.

سال‌هاست دوران کتاب‌سوزی در جهان به سرآمده. در عصرِ ارتباطات نمی‌شود مقابل انتشار آثار ادبی ایستاد. هر کتاب ممنوعی روزی منتشر خواهد شد و این محدودیت‌ها تنها باعث می‌شوند شاعران و نویسندگان از تماشای بالیدنِ فرزندانشان محروم شوند. ما همچنان و با وجودِ تمام سنگ‌اندازی‌ها می‌کوشیم آینه‌ی تمام‌نمای جامعه و جهان خود باشیم. همچنان مشغول نوشتنیم و نقدِ قدرت را وظیفه‌ی خود می‌دانیم. با نداری و عدم امنیت و رفاه اجتماعی می‌سازیم و می‌دانیم کتاب‌های منتشر نشده‌مان روزی به دست مخاطب خواهند رسید و خوانده خواهند شد. جهانِ مدرن محدودیت را برنمی‌تابد. این فرصتی طلایی برای دولتِ شماست که چرخه‌ی فرهنگ‌سوزِ سانسور که عمرش به درازای نشرِ این سرزمین است و ریشه‌هایش تا مشروطه ادامه دارد را متوقف کنید. این فرصت را از دست ندهید.

یغما گلرویی

بیستِ اردی‌بهشتِ نود و چهار

 

ندای سبزآزادی