مادر مجید دری: دانشجویان یادشان نرود که مجید و امثال مجید در چه شرایطی هستند

Multithumb found errors on this page:

There was a problem loading image /home/ayahra/ayahra.org/images/bazdasht01.jpg
There was a problem loading image /home/ayahra/ayahra.org/images/bazdasht01.jpg

 bazdasht01.jpg«دانشجو و دانشگاه حرمتی دارد و هیچگاه سر در برابر هیچ کس خم نمی کند و تن به ذلت هیچ عافیت خواهی نمی نهد و در برابر قدرت طلبان زورگو می ایستد. نمی هراسد و به چالش می کشد. جان می دهد و می ایستد، خون می دهد و می ماند، عمر می گذارد و بارور می کند. شما که می دانید دانشجو کیست و دانشگاه کجاست این درخت اگر بخشکد همه ما مسئولیم، آری، همه ما.»

این جملات، بخش هایی از نوشته مجید دری است؛ دانشجوی دربندی که از سال 87 با تعلیق های پی در پی از سوی کمیته انضباطی دانشگاه علامه مواجه بوده، بارها و بارها در تجمعات قبل ار انتخابات به احکام خود و دیگر دانشجویان محروم از تحصیل اعتراض کرده است.مجید دری روز هیجدهم تیرماه سال 88 در منزل خواهرش در قزوین بازداشت شد. این دانشجوی محروم از تحصیل به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و بر هم زدن نظم عمومی در دادگاه بدوی به ده سال زندان محکوم شد که طبق حکم، پنج سال از آن را باید در تبعید بگذراند. این حکم در دادگاه تجدید نظر به شش سال تغییر یافت. او در طی دوران محکومیت خود با فشارهای زیادی از جمله محرومیت از حق مرخصی و آزادی مشروط روبرو بوده است. به همین مناسبت "جرس" با منور هاشمی، مادر مجید دری به گفت و گو پرداخته که متن آن در پی می آید:

خانم هاشمی از آخرین ملاقات خود با مجید برایمان بگویید؟

من و پدرش الان در راه برگشت از بهبهان هستیم و توانستیم یک ساعتی مجید را ببینیم. 65 روز بود که به علت بدی هوا و بسته بودن راه نتوانسته بودیم به دیدن مجید برویم. چهارده و پانزده ساعت این مسیر را تا بهبهان با این سن و وضعیت جسمانی مان می رویم. دیروز ساعت دو از خانه بیرون زدیم و اتوبوس از ترمینال جنوب حرکت کرد و ساعت نه صبح بهبهان رسیدیم. بعد از بازرسی بدنی و مقدمات دیگر، توانستیم مجید را ملاقات کنیم. دوباره ساعت یک با اتوبوس به طرف تهران حرکت کردیم و الان وسط جاده در شهرضای اصفهان اتوبوس برای شام نگه داشته است که می توانم با شما صحبت کنم.

صدایتان خیلی گرفته است.

اینقدر اعصاب و حالم بد است که در اتوبوس حالم بهم خورد و مسافران دورم جمع شدند و کمک کردند تا حالم کمی بهتر شد. فقط از خدا می خواهم یک صبری به ما و مجید بدهد تا این روزها را با سربلندی طی کنیم.

در این ملاقات وضعیت روحی و جسمی مجید چطور بود؟

پسرم ضعیف شده بود و رنگ و روی زردی داشت. هیچ کاری هم از دستم بر نمی آید.

علت مخالفت با مرخصی مجید در لحظات آخر چه بود؟

کسی که پاسخگو نیست. از شش ماه پیش برای مرخصی مجید پیگیری می کردیم تا در عروسی برادرش بتواند حضور داشته باشد. خودشان تماس گرفتند و گفتند وثیقه 250 میلیون تومانی بیاورید و با مرخصی اش موافقت کردند. حتی روز مرخصی اش را هم تعیین کردند و ما بلیط گرفتیم تا برویم بهبهان و مجید را با خودمان بیاوریم که یک دفعه گفتند دادستان با مرخصی مخالفت کرده است.

وقتی گفتند دادستان گفته مخالف است، دو روز به حالت فلج افتاده بودم. اگر از اول موافقت نمی کردند، مسئله ای نبود اما اینکه موافقت کنند و بعد از این همه دوندگی از جمله تهیه وثیقه، ثبت و کارشناسی ملک و کلی هزینه که پرداخت کردیم، یک دفعه روز آخر بگویند، نمی شود، واقعا جز اذیت چیزی دیگری نیست. دو روز پدر مجید که 69 سالش است، رفت و آنجا نشست تا جواب بگیرد که چرا موافقت نکردند اما کسی جوابش را نداد.

خود مجید می دانست که قرار است به مرخصی بیاید؟

به خود مجید چیزی نگفته بودیم تا زمانیکه تمام کارها تمام شود؛ بعد که بلیط را گرفتیم و قرار شد دنبال مجید برویم، به او گفتیم تا آماده باشد تا بیاییم دنبالش. بعد هم که مخالفت کردند.

واکنش مجید چه بود؟

وقتی فهمید اینکار را کرده اند، گفت: من می دانستم اینها نمی گذارند به مرخصی بیایم، تنها قصدشان از موافقت اولیه و مخالفت لحظه آخر، اذیت من و شما بوده است. خیلی اعصابش از این کار آنها بهم ریخته بود. بیشتر هم از اینکه ما ناراحت شدیم، رنج کشید. خدا شاهد است که اشک من و خواهرش در عروسی خشک نمی شد. اصلا نفهمیدیم چطور عروسی برگزار شد، فقط به فکر مجید و تنهایی اش بودیم. من در دفتر دادستانی هم گفتم که انشالله خدا غم را از خانه هایشان بیرون نبرد و خدا جواب هر کسی که مسبب این ظلم ها است را بدهد.

برای آزادی مشروط اقدام کرده اید؟

بله، برای آزادی مشروط رفتم اما می گویند به زندانی های تبعیدی آزادی مشروط تعلق نمی گیرد. حالا من که بندهای قانونی را بلد نیستم و نمی دانم چنین چیزی در قانون آمده یا نه؟

در روز دانشجو قرار داریم و مجید در پشت میله های زندانی در تبعید، چه حسی دارید؟

تنها چیزی که یادم می آید، این است که مجید را ترم به ترم از تحصیل محروم کردند؛ بعد هم در حالی که بیست واحد درسی اش مانده بود از ادامه تحصیل ممنوع شد و بعد هم حکم اخراجش را دادند. الان سی و دو سال دارد، باید دکترای خود را می گرفت. چه بگویم که یک دنیا فریاد دارم. وقتی به دانشگاهش رفتم و گفتم که حداقل فوق دیپلمش را بدهید، گفتند که ما هیچ مدرکی نمی دهیم. اگر هم دیپلمش را می خواهید اول باید با دانشگاه تسویه حساب کنید و پول بدهید تا دیپلمش را بدهیم. جرم مجید من تنها این بود که به محرومیت از تحصیل خود، اعتراض داشت.

آیا صحبتی با دانشجویان ایران دارید؟

من این روز را به تمام دانشجویان تبریک می گوییم و آرزوی موفقیت برای آنها دارم. دانشجویان یادشان نرود که مجید و امثال مجید در چه شرایطی هستند و یاد آنها را زنده نگه دارند.